چرا قرآن معجزه را «آيه» خوانده است؟

اينكه كفار قريش رسول الله (ص) را مجنون مىخواندند يكى از عللش اين بوده كه چون پيغمبر آنچنان حسن سابقهاى در ميان مردم داشت كه اگر مىگفتند او دروغگو است اين لكه بر دامن او نمىچسبيد. و لذا براى خنثى كردن دعوت رسول الله (ص) به افراديكه دعوت او را مىپذيرفتند، اظهار مىكردند كه اين مرد دچار توهمات روحى و روانى شده است.
پس روى اين حساب شخصى كه مدعى نبودت است براى اثبات ادعاى خويشى بايستى دليل محكم بياورد و اگر مردم اين درخواست را مىكردند درخواستى منطقى بوده است و در غير اين صورت يعنى پذيرفتن بدون دليل، كارى ابلهانه محسوب مىگردد.معجزه همان دليل محكمى است كه ادعاى نبوت را اثبات مىكند و بهمين مناسبت نيز «آيت» خوانده مىشود.
براى توضيح بيشتر اين مطلب، ما در اينجا به ترتيب مباحث زير را مطرح مىكنيم:
1- معجزه چيست؟
2- آيا معجزه ممكن است؟
3- آيا معجزه واقع شده است؟
4- چگونه معجزه دلالت بر صدق آورنده آن دارد؟
5- پيغمبر اسلام و معجزه
6- اعجاز قرآن
ولى بر خلاف اين پندار مسئله به اين سادگىها نيست كه اگر خدا را قبول كرديم مشكلات همه حل شده باشد.
توضيح اينكه:
1- بعضى ممكن است معجزه را اينطور تعريف كنند كه: معجزه يعنى آنچه كه بدون علت روى مىدهد.
ولى اين تعريف بسيار نادرست است و شايد مادى مسلكان و آنان كه مىخواهند معجزه را نفى كنند اين نغمه را آغاز كردهاند و سپس كم و بيش به سر زبانها افتاده است.
زيرا كسانى كه طرفدار معجزه هستند مىخواهند آنرا دليل بر چيزى بدانند و حال اينكه اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد دليل بر هيچ امرى نخواهد بود!!
وانگهى اگر (بفرض محال) يك چيز بدون علت پيدا شود ديگر هيچ چيز را در عالم نمىشود اثبات كرد، نه اصلى از اصول علمى و طبيعى بر جاى مىماند و نه از اصول فلسفى و كلامى، و حتى اثبات خدا هم متزلزل مىگردد. چرا؟
زيرا ما خدا را بدليل اينكه علت عالم است مىشناسيم و اگر فرض كنيم كه در هستى نظامى وجود ندارد بلكه ممكن است چيزى بدون علت پديد آيد، اين احتمال را كه عالم بكلى صدفه و بدون علت پديد آمده است، نمىتوانيم رد كنيم. پس تعريف براى معجزه بسيار نادرست است. (1)
2- ممكن است گروهى ديگر بگويند معجزه پيدايش چيزى بدون علت نيست، استثناء در قانون عليت نيست بلكه باين معناست كه بجاى علت واقعى يك شيئى علت ديگرى جانشين آن مىگردد و بالاخره معجزه يعنى جانشين شدن علتى بجاى علت ديگر.
مثلا علت واقعى و حقيقى پيدايش انسان آميزش دو انسان استحالا اگر اين علتحقيقى كنار رود و جايش را به علت ديگرى بدهد و انسانى از غير طريق آميزش دو انسان پديد آيد، آن معجزه است.
اين گفتار ناشى از عدم اطلاع بر علوم عقلى است زيرا پس از آنكه پذيرفتيم كه در عالم، نظام علت و معلول حكمفرماست; اين نظام يك نظام قراردادى نيست كه بشود آنرا تغيير و تبديل نمود بلكه طى يك رابطه حقيقى و واقعى و تخلفناپذير است.
يعنى در طبيعت اگر «الف» علت «ب» بود بين «الف و ب» يك رابطه واقعى و حقيقى بر قرار است كه نه «الف» آنچنان رابطه را با غير «ب» دارد و نه «ب» با غير «الف» مىتواند داشته باشد و هيچگاه «ب» بدون «الف» هستى نمىيابد. و بالاخره علت واقعى يك امر يك امر است و بس; و هيچ چيز با دو چيز نمىتواند رابطه علت و معلولى داشته باشد.
پس در مثال فوق هيچگاه نمىشود «ج» بجاى «الف» بنشيند و يا بالعكس «د» بجاى «ب» معلول «الف» گردد. (2)
3- در مقابل اين دو تعريف تعريف سوم براى معجزه هست كه اشكالات عقلى فوق به هيچوجه بر آن وارد نمىگردد.
و آن اينستكه بگوئيم معجزه نه نفى قانون عليت است و نه نقض و استثناء آن، بلكه خرق ناموس طبيعت است.
فرق است ميان خرق قانون عليت و خرق ناموس طبيعت. معجزه نه آن است كه چيزى از غير راه علت اصلى پديد آمده باشد بلكه آنچه از غير مسير و جريان عادى و طبيعى بوجود آمده است، معجزه نام دارد.
به بيان بهتر:
معجزه خارج شدن امرى است از جريان عادى بنحوى كه دخالت ماوراء الطبيعه در ان آشكار باشد.
با اين بيان در پيدايش معجزه، علتى بجاى علت ديگر نمىنشيند بلكه اين مطلب كه بين علت و معلول يك نوع رابطه حقيقى و تخلفناپذير برقرار است پذيرفته شده ولى مسئله معجزه بدين گونه توجيه مىگردد كه:
علل واعقى اشياء براى بشر كه مىخواهد با علم و تجربه به آنها برسد همواره مجهول است و تنها خداوند آگاه بر علتهاى واقعى اشياء است و بشر بوسيله تجربه و آزمايش فقطبه يك سلسله تقارنات و ارتباطات دسترسى پيدا مىكند و بيجا آنرا رابطه عليت مىپندارد.
روى اين حساب معجزه امرى است كه از غير مسير عادى كه بشر تنها مسير پيدايش آن امر پنداشته است پديد آيد. اين نكته را باز توضيح خواهيم داد.
پىنوشتها
1- سوره جاثيه آيه 23
2- به گفتار 1 و 2 از مجموعه ده گفتار مراجعه نمائيد