نگرشی بر حوزه مهدویت و مدت زمان حکومت مهدی موعود (عج)

يكي از پرسش‌هايي كه ذهن بسياري را به خود مشغول داشته، اين است كه حكومت امام زمان(ع) يا به طور كلي حكومتي كه پس از ظهور مستقر مي‌شود، چند سال به طول مي‌انجامد؟ در اين مقاله ابتدا روايت‌هاي موجود در اين زمينه، بررسي و در ادامه نتيجه به دست آمده از جمع روايات بيان شده است.


در روايت‌هاي شيعه و سني مدت زمان‌هاي متفاوتي براي حكومت مهدوي ذكر شده كه كمترين آنها هفت سال و بيشترين آنها 309 سال (به مقدار توقف اصحاب كهف در غار) است. در اينجا ابتدا برخي از روايت مرتبط با اين موضوع را نقل مي‌كنيم و در ادامه به تحليل و بررسي وجه تفاوت مدت زمان‌‌هاي ذكر شده در روايات و در صورت امكان جمع بين آنها مي‌پردازيم.


1. مدت زمان‌هاي بيان شده در روايات
هفت سال، هشت سال، نه سال، ده سال، نوزده سال، بيست سال، چهل سال و 309 سال مدت زمان‌هايي هستند كه در روايات از آنها به عنوان مدت حكومت قائم(ع) ياد شده است. هر يك از دانشمندان اسلامي نيز يكي از اين زمان‌ها را ترجيح داده و در كتاب‌هاي خود آورده‌اند. روايت‌هايي كه مستند مدت‌هاي ياد شده هستند از نظر تعداد و اعتبار يكسان نيستند، ولي در هر حال براي هر يك از آنها مي‌توان روايت يا روايت‌هايي را نقل كرد.


الف) روايت‌هاي هفت و نه سال
در بسياري از رواياتي كه از طريق اهل سنت از پيامبر اعظم(ص) نقل شده، مدت زمان حكومت مهدي(ع) هفت يا نه سال ذكر شده است. در يكي از اين روايات چنين مي‌خوانيم:

«زمين از ظلم و جور پر مي‌شود، آنگاه مردي از خاندان من قيام مي‌كند، او هفت يا نه [سال] حكومت مي‌كند و زمين را از عدل و داد آكنده مي‌سازد».1

نكتة قابل توجه در مورد اين دسته از روايات آن است كه در بيشتر آنها پيامبر(ص) در پاسخ اين پرسش كه امام مهدي(ع) چند سال حكومت مي‌كند؟ به جاي سخن گفتن و بيان عددي مشخص، به وسيلة انگشتان دست، زمان حكومت آن حضرت را مشخص مي‌ساختند. محدثان اهل‌سنت هم با توجه به اين عمل پيامبر مدت حكومت امام مهدي(ع) را هفت يا نه سال2 ذكر كرده‌اند؛ از اين‌رو اين احتمال وجود دارد كه مراد پيامبر از عددي كه با نشان دادن انگشتانشان بيان مي‌كردند، نه هفت سال بلكه هفت دوره زماني باشد.3

گفتني است علامة مجلسي هم برخي روايت‌هاي سني را كه در آنها مدت حكومت امام زمان(ع) هفت يا نه سال بيان شده است، نقل كرده‌اند كه روايت زير از آن جمله است:

«... پس خداوند مردي از عترت و خاندان مرا برمي‌انگيزد و زمين را از عدل و داد پر مي‌كند، چنان كه از ظلم و جور پر شده بود. ساكنان آسمان و زمين از او خشنودند، آسمان چيزي از بارانش را نگه نمي‌دارد و همه را پي در پي، فرو مي‌فرستد، زمين هيچ روئيدني را در خود نگه نمي‌دارد و همه را خارج مي‌سازد. تا آنجا كه انتظار مي‌رود مردگان نيز زنده شوند، جهانيان هفت يا هشت، يا نه سال در اين وضع زندگي مي‌كنند».4


ب) روايت‌ها‌ي نوزده ‌سال
نعماني در آخرين باب كتاب خود، چهار روايت، در زمينة مدت زمان حكومت قائم(ع) نقل كرده كه در همة آنها از نوزده سال يا نوزده و چند ماه سخن به بيان آمده است.5

در يكي از اين روايات كه از امام صادق(ع) نقل شده است، چنين مي‌خوانيم:
«همانا قائم [بر او درود باد] نوزده سال و چند ماه حكومت خواهد كرد».6
در يكي از روايات اين باب، افزون بر نوزده سال از 309 سال هم به عنوان مدت حكومت امام مهدي(ع) ياد شده است، كه در ادامه دربارة آن سخن خواهيم گفت.


ج) روايت‌هاي چهل سال
برخي روايات، مدت حكومت امام مهدي(ع) را چهل سال ذكر كرده‌اند. از جمله در روايتي كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده، آمده است: «او چهل سال در روي زمين فرمانروايي مي‌كند».7

امام حسن مجتبي (ع) نيز از پدر بزرگوارش نقل مي‌كند كه فرمود:
«خداوند در آخرالزمان مردي را بر مي‌انگيزد... او زمين را از عدل، داد، برابري، نور و برهان پر مي‌كند... او [به مدت] چهل سال بر شرق و غرب عالم فرمانروايي مي‌كند. پس خوشا به حال كسي كه زمان او را درك كند و سخن او را بشنود».8


د) روايت‌هاي هفتاد سال
برخي روايات، ابتدا مدت حكومت قائم(ع) را هفت سال اعلام كرده‌اند، ولي در ادامه يادآور شده‌اند كه هر يك سال از حكومت آن حضرت برابر با ده سال از سال‌هاي معمولي است.

عبدالكريم خثعمي مي‌گويد، به امام صادق(ع) عرض كردم: «قائم ـ بر او درود باد ـ چند سال حكومت مي‌كند» و آن حضرت فرمود: «هفت سال، روزها و شب‌ها طولاني مي‌شوند تا آنجا كه هر سال از سال‌هاي او با ده سال از سال‌هاي شما برابري مي‌كند، و بدين گونه مدت حكومت او با هفتاد سال از سال‌هاي شما برابر مي‌شود».9

اين موضوع كه در عصر امام مهدي(ع)، سال‌ها طولاني‌تر شده و هر سال با ده سال از سال‌هاي كنوني برابري مي‌كند در روايت‌هاي متعددي بيان شده است. از جمله در روايتي كه از امام ششم شيعيان(ع) نقل شده، آمده است: «خداوند در عهد او به چرخ گردون فرمان مي‌دهد كه آرام‌تر بگردد، تا آنجا كه در روزگار او يك روز برابر با ده روز از روزهاي شما، يك ماه برابر با ده ماه [از ماه‌هاي شما] و هر سال برابر با ده سال از سال‌هاي شما مي‌شود».10


ه‍ ) روايت‌هاي 309 سال
آخرين گروه از روايات، شامل رواياتي است كه مدت زمان حكومت امام مهدي(ع) را به تعداد سال‌هاي اقامت اصحاب كهف در غار، يعني 309 سال دانسته‌اند. در يكي ازاين روايات كه از امام محمدباقر(ع) نقل شده، چنين آمده است:

«قائم مدت 309 سال حكومت مي‌كند، به تعداد سال‌هايي كه اصحاب كهف در غار خود درنگ كردند. او زمين را از عدل و داد پر مي‌كند. چنان كه ستم و بي‌داد پر شده بود».11

نعماني در كتاب خود از جابربن يزيد جعفي نقل مي‌كند كه امام باقر(ع) مي‌فرمود:
«به خدا سوگند مردي از ما اهل بيت سيصد سال [و سيزده سال] به اضافة نه [سال] حكومت خواهد كرد، گويد: به آن حضرت عرض كردم: [و] اين كي خواهد شد؟ فرمود: پس از وفات قائم(ع). به آن حضرت گفتم: قائم (ع) چقدر در عالم خود برپاست تا از دنيا برود؟ فرمود: نوزده سال از روز قيامش تا روز مرگش».12


2. جمع بين روايات
با توجه به اختلاف‌هايي كه در زمينة مدت حكومت امام عصر(ع) در روايات وجود دارد، عده‌اي از عالمان و محدثان شيعه و سني به توجيه اين اختلاف‌ها و جمع ميان روايات پرداخته‌اند، كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم: علامه مجلسي(ره) در اين زمينه مي‌نويسد:

«اخبار متفاوتي كه در زمينة مدت حكومت امام مهدي(ع) وارد شده است، برخي بر همة مدت فرمانروايي آن حضرت، برخي بر زمان استقرار دولت او، برخي بر سال‌ها و ماه‌هايي كه در نزد ما وجود دارد و برخي هم بر سال‌ها و ماه‌هاي طولاني زمان ايشان حمل مي‌شود».13

نويسنده كتاب «الشيعة و الرجعة» پس از نقل روايات مختلفي كه در زمينة مدت حكومت امام مهدي(ع) وارد شده است، مي‌نويسد:

«اين اقوال در ظاهر متناقض هستند و به هيچ‌يك از آنها نمي‌توان اعتماد كرد. بله، روايت هفت سال در احاديث سنيان و اخبار ما (شيعيان) تكرار شده است و چه‌بسا اين روايت بر ديگر روايات ترجيح داشته باشد؛ زيرا اين روايت مطابق با برخي اخبار ماست كه مي‌گويند مراد از هفت سال، هفتاد سال است و آن حضرت با قدرت خداي تعالي پس از ظهور، اين مدت زندگي مي‌كند. يعني هر يك سال [از مدت زندگي ايشان] برابر با ده سال از سال‌هاي ما خواهد بود. اين موضوع در اخبار ما كه ائمه حديث و حافظان علم دراية و حديث آنها را نقل كرده‌اند، تبيين شده است».14

سيد صدرالدين صدر(ره) دركتاب خود پس از اشاره به اختلاف روايات وارد شده در زمينة مدت حكومت امام مهدي(ع) به ويژه در رواياتي كه از طريق اهل سنت نقل شده است، ابتدا سخني را از اسعاف الراغبين (ص 155) در ترجيح روايات هفت سال ـ به شرح زير ـ نقل مي‌كند:

«بيشتر روايات بر اين موضوع اتفاق دارند كه مدت حكومت او هفت سال است و ترديد در زيادتر از اين مقدار تا تمام شدن نه سال است. در مورد روايت شش سال هم همين موضوع مطرح است. ابن‌حجر گفته است: آنچه احاديث بر آن اتفاق دارند اين است كه او بي‌ترديد هفت سال حكومت مي‌كند. و از ابن الحسين ابري هم نقل شده است كه اخبار مستفيض و متواتر دلالت دارند كه او هفت سال حكومت مي‌كند».15

و در ادامه مي‌نويسد:
«اين قول ظاهرتر و مشهورتر است و اين خود فضيلتي بزرگ براي مهدي است كه قيام او براي اصلاح ديني و دنيايي وعده داده شده، در اين مدت كوتاه رخ مي‌دهد. چنان كه قيام جد بزرگوار او
ـ درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد ـ نيز در مدت هشت سال؛ يعني از سال دوم هجري به بعد، به ثمر نشست».16

ايشان در پايان بحث، ديدگاه خود را در زمينة جمع بين روايات اين گونه بيان مي‌كند:
«ممكن است گفته شود دليل اختلاف روايات اين است كه اساساً نمي‌خواسته‌اند حقيقت را در مورد مدت زمان زندگي مهدي بيان كنند ـ چنان‌كه وقت ظهور او را نيز پوشيده نگه داشته‌اند ـ تا شنونده خود هر يك از اقوال را كه مايل بود برگزيند و طولاني‌ترين زمان را براي بقاي مهدي آرزو كند. اگر چه ترجيح
ـ چنان‌كه دانستي ـ با قول هفت سال است و همين هم اقواست».17

حضرت آيت‌الله مكارم شيرازي نيز در اين باره مي‌نويسد: «گرچه دربارة مدت حكومت او احاديث مختلفي در منابع ا سلامي ديده مي‌شود كه از پنج يا هفت سال تا 309 سال (مقدار توقف اصحاب كهف در آن غار تاريخي) ذكر شده است كه در واقع ممكن است اشاره به مراحل و دوران‌هاي آن حكومت باشد (آغاز شكل گرفتن و پياده شدنش پنج يا هفت سال و دوران تكاملش چهل سال و دوران نهايي‌اش بيش از سيصد سال! دقت كنيد)، ولي قطع نظر از روايات اسلامي، مسلم است كه اين آوازه‌ها و مقدمات براي يك دوران كوتاه مدت نيست بلكه قطعاً براي مدتي است طولاني كه ارزش اين همه تحمل زحمت و تلاش و كوشش را داشته باشد».18

ابن حجر عسقلاني از علماي اهل سنت نيز دربارة جمع روايات مدت حكومت مهدي موعود، چنين مي‌نويسد:
«در نشانه‌هاي مهدي منتظر روايت‌هاي هفت‌سال بيشتر و مشهورتر هستند. بر فرض درستي همة روايت‌هاي [وارد شده در اين موضوع] مي‌توان آنها را اين‌گونه جمع كرد: حكومت او از نظر ظهور در قدرت متفاوت است. پس چهل سال ـ به عنوان مثال ـ به اعتبار همة مدت حكومت اوست. هفت سال و مانند آن به اعتبار نهايت ظهور و قدرت حكومت او و بيست سال و مانند آن نيز به اعتبار حد ميانة [ظهور و مدّت حكومت او] است».19

با توجه به مطالب ياد شده شايد بتوان گفت كه دوران زمامداري امام مهدي(ع) به طور خاص، يا كلّ مدت استمرار حكومت عادلانه‌اي كه پس از ظهور تشكيل مي‌شود 309 سال است و ساير سال‌هايي كه در روايت ذكر شده است ـ بر فرض صحت روايات ـ ناظر به دوران‌هاي مختلف استقرار حكومت مهدوي از ظهور امام مهدي(ع) تا تشكيل حكومت است. توجه به نكات زير در تأييد اين برداشت مؤثر است:

1. استقرار حكومت عادلانه در سراسر زمين پس از قرن‌ها حاكميت كفر و ظلم نيازمند مجاهدتي طولاني و گسترده است و قطعاً حضرت مهدي(ع) بايد سال‌ها در جهان حضور داشته باشد تا بتواند به همة اهداف خود جامة عمل بپوشاند.

2. پذيرش اين مطلب كه مردم قرن‌ها براي تحقق عدل مهدوي در انتظار باشند و سختي‌ها و مشكلات بسياري را در اين راه تحمل كنند، ولي اين حكومت چند سالي بيشتر به طول نينجامد بسيار دور از ذهن است.

3. پس از ظهور امام مهدي(ع) عصر رجعت آغاز مي‌شود. پيشوايان معصوم(ع) يكي پس از ديگري به دنيا باز مي‌‌گردند و پس از وفات يا شهادت آن حضرت راه او را ادامه مي‌دهند.21

ماهنامه موعود شماره 97

پي‌نوشت‌ها:
1. احمدبن حنبل، المسند، ج 3، ص 28
2. اين احتمال وجود دارد كه كلمة «سبع = هفت» در نسخه برداري‌هايي كه از كتاب‌هاي روايي صورت گرفته است، تصحيف و تبديل به «تسع = نه» شده باشد.
3. ر. ك: معجم ‌احاديث الإمام المهدي(ع)، ج 2، ص 527.
4. بحارالآنوار، ج 51، ص 104، ح 39.
5. ر. ك: كتاب الغيبة، ص 331 ـ 332.
6. همان، ص 332، ح 4.
7. بشارت الاسلام، ص 255؛ الزام ‌الناصب، ص 304.
8. بحارالآنوار، ج 52، ص 280، ج 6.
9. بحارالآنوار، ج 52، ص 337، ح 77.
10. همان، ص 333، ح 61؛ شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 283.
11. بحارالآنوار، ج 52، ص 291، ح 34.
12. كتاب الغيبة، ص 331ـ332 ، ح 3.
13. بحارالآنوار، ج 52، ص 280.
14. محمدرضا طبسي نجفي، الشيعه و الرجعة، ج 1، ص 225.
15. سيد صدرالدين صدر، المهدي(ع)، ص 241.
16. همان، ص 242.
17. همان.
18. ناصر مكارم شيرازي، حكومت جهاني موعود(عج)، ص 281.
19. به نقل از: المهدي، ص 242.
20. ر. ك: بحارالانوار، ج 53، صص 139 ـ 144 (باب الرجعة).
21. بر اساس روايات: پس از ظهور امام مهدي(ع)، ابتدا امام حسين(ع) به عنوان نخستين رجعت كننده به دنيا برمي‌گردد. پس از او اميرمؤمنان علي (ع) و پيامبر اكرم(ص) نيز به دنيا رجعت مي‌كنند و ساليان سال به زندگي خود ادامه مي‌دهند.

آیا وجود خداوند قابل رویت در افق انسانی است؟

فلاسفه اسلامى و دانشمندان اماميه و گروه معتزله، با دلائل روشن ثابت كرده‏اند كه وجود خدا بالاتر از آن است كه در افق رؤيت انسان قرار گيرد. امّا ظاهر آيه بيست و سوم از سوره قيامت، حاكى است كه بندگان صالح خداوند، در روز رستاخيز او را مى‏بينند، چنانكه مى‏فرمايد: «الى ربّها ناظرة»؛ «به سوى پروردگار خود مى‏نگرند». اكنون سؤال مى‏شود كه مقصود از آيه چيست؟
دلائل عقلى به روشنى ثابت كرده‏اند كه خداوند جسم و جسمانى نيست، و هرگز زمان و مكان بر او احاطه نمى‏كند. چنين موجودى بالاتر از آن است كه در افق رؤيت قرار گيرد. رؤيت، جز انكسار از نور شيئى در دستگاه بينايى چيز ديگرى نيست و اين انكسار، در صورتى تحقق مى‏پذيرد كه ميان چشم و شيئى مرئى، رابطه‏اى برقرار گردد. و تحقق چنين رابطه‏اى مستلزم آن است كه شيئى در مكان خاصى قرار گيرد تا دستگاه بينايى بتواند اشعه منعكس از آن شيئى را در كانون عدسى خود جاى دهد.
هر موجود مكان دار، در وجود خود به آن مكان نيازمند است و شيئى محتاج و نيازمند به غير خود فقير و ممكن است كه شايستگى خداوندى را ندارد.
گذشته از اين، وجود چنين مكانى كه خدا را احاطه كرده باشد، از سه حال بيرون نيست:
1ـ يا از نخست با وجود خدا همراه بوده است. در اين صورت، آن مكان مانند خود خدا قديم و واجب الوجود بوده، و اين مطلب با وحدت واجب الوجود سازگار نيست.
2ـ يا مخلوق موجود ديگرى است. در اين صورت، آن موجود ديگر، خداى واجب الوجود است كه از اين خداى فرضى رفع نياز كرده است نه خود او.
3ـ يا خود خدا، آن مكان را براى خود آفريده است، در فرض، خداوند بالذات نياز به مكان ندارد. به گواه اينكه پيش از آفريدن مكان، داراى وجود و هستى بوده است. در اين صورت، چگونه خداوند بى‏نياز از مكان، بار ديگر به آن نياز پيدا مى‏كند.
اين دليل فلسفى و ديگر دلائل، حاكى است كه خداوند پيراسته از آن است كه داراى مكان باشد تا در نتيجه، در افق رؤيت قرار گيرد. و اما معنى آيه در اين جا دو پاسخ دارد.
1ـ لفظ «ناظرة» در آيه به معنى «بيننده» نيست، بلكه به معنى «منتظره» است و مقصود از آيه اين است كه گروه نخست، در انتظار لطف و رحمت حق به سر مى‏برند. در لغت عرب، اين لفظ به معنى انتظار به كار رفته است.
مثلاً وقتى ملكه سبا، هدايايى براى سليمان فرستاد، رو به اطرافيان خود كرد و گفت:
«إنّى مرسلةٌ اليهم بهدية فناظرة بم يرجع المرسلون». (1)
«من هدايايى براى آنها (سليمان و يارانش) مى‏فرستم و منتظر مى‏مانم تا روشن شود فرستادگان من با چه پاسخى باز مى‏گردند».
در اين آيه «ناظرة»، «منتظر هستم» معنى مى‏دهد، نه نگاه كردن. در زبان عرب اين كلمه (در حالى كه مانند آيه مورد بحث با لفظ «الى» متعدى شده باشد) در معنى انتظار به كار رفته است آنجا كه مى‏گويد:
«انى اليك لما دعوت لناظر نظر الفقير الى الغنى الموسر»
«من درباره وعده‏اى كه به من داده‏اى به سوى تو مى‏نگرم (در انتظار لطف تو، به سر مى‏برم) چون انتظار فقير از فردى ثروتمند».
در اين شعر، مقصود از كلمه «لناظر» و «نظر الفقير» منتظر بودن است، نه رؤيت و ديدن.
2ـ پاسخ گذشته اصرار بر اين دارد كه لفظ «ناظرة» به معنى «بيننده» و «مى‏نگرند» نيست، بلكه به معنى در انتظار به سر بردن است. در پاسخ دوم، لفظ «ناظرة» به همان معنى «نگريستن» است، ولى مجموع جمله، كنايه از «انتظار لطف و رحمت حق» است. اين حقيقت، با بيان دو مطلب به خوبى روشن مى‏گردد.
اولاً: در محاورات عمومى گاهى معانى كنايى از كلمات اراده مى‏شود. مثلاً مى‏گويند: «فلانى دست و دل باز است»، يعنى اينكه بسيار بخشنده است. يا اينكه مى‏گويند: فلانى به دست فلانى مى‏نگرد. در اينجا لفظ «مى‏نگرد» به معنى نگاه كردن است، ولى مقصود نهايى چيز ديگرى است و آن اينكه در انتظار انعام و بخشش و اذن و اجازه اوست.
در زبان عرب مى‏گويند: «انما ننظر الى اللَّه ثم اليك». نخست به خدا سپس به تو مى‏نگرم. اين جمله، كنايه از آن است كه نخست توقع لطف از خدا، آنگاه - در درجه دوم - از تو دارم.
مؤلف «اقرب الموارد» پس از يادآورى مثال ياد شده، آن را چنين تفسير مى‏كند: «انما اتوقع فضل اللَّه ثم فضلك ؛ اول به فضل خدا، آنگاه به كرم تو اميدوارم».
قرآن مجيد درباره كسانى كه پيمان شكنى مى‏كنند، و عهود و مواثيق خود را به بهاى كمى مى‏فروشند چنين مى‏فرمايد:
«و لا يكلّمهم اللَّه و لا ينظر اليهم يوم القيامة و لا يزكّيهم و لهم عذاب اليم» .(2)
«خداوند با آنان سخن نمى‏گويد و به آنها نمى‏نگرد و پاكشان نمى‏سازد و براى آنان عذابى است دردناك».
شكى نيست كه مقصود نهايى از جمله «و لا ينظر اليهم» نگاه كردن نيست، زيرا نگاه كردن و يا نكردن خدا، در د آنان را دوا نمى‏كند. آنچه براى آنان مهم است، لطف و مرحمت خدا در آن روز دردناك است. در اين صورت لفظ ياد شده كنايه از اين است كه خداوند به آنان از ديده لطف و مرحمت نمى‏نگرد. و به همين روال است آيه مورد بحث ما كه نگاه كردن در آن، كنايه از انتظار رحمت خدا است. ثانياً: هر گاه ما قبل و ما بعد آيه را در نظر بگيريم، به خوبى روشن مى‏شود كه مقصود جدّى از لفظ «ناظرة»، نگريستن ظاهرى نيست، بلكه مقصود، توجّه به لطف حق و در انتظار آن به سر بردن است. زيرا در اين مورد، چهار آيه، پشت سر هم قرار دارند كه مى‏توان به قرينه آيه چهارم آيه مورد بحث را تفسير كرد. اينك آيات چهارگانه:
«وجوه يومئذ ناضرة»
«چهره‏هايى در آن روز شادابند».
«الى ربها ناظرة».
«و به پروردگار خويش مى‏نگرند».
«وجوه يومئذ باسرة».
«چهره‏هايى در آن روز عبوسند».
«تظن ان يفعل بها فاقرة».
«گمان مى‏كنند كه براى آنان عذاب كمرشكن است».
در اين چهار آيه، آيه سومى مقابل آيه نخست و آيه چهارمى مقابل آيه دوم است و با ملاحظه مفاد آيه چهارم مى‏توان، ابهام آيه دوم را برطرف كرد.
توضيح اينكه: آيه اول و سوم، چهره‏هاى مردم را در روز رستاخيز به دو نوع تقسيم مى‏كند.
1ـ «وجوه يومئذ ناضرة»: «چهره‏هاى شاداب» .
2ـ «وجوه يومئذ باسرة»: «چهره‏هاى عبوس».
در آيه دوم و چهارم، سرنوشت اين دو چهره را روشن مى‏سازد و مى‏گويد: سرانجام چهره شاداب عبارت است از:
«الى ربها ناظرة»: اكنون مى‏توان به قرينه تقابل ميان سرانجام كار آن دو چهره ابهام آيه مورد بحث را برطرف كرد. هر گاه سرانجام چهره‏هاى عبوس اين است كه در انتظار عذاب كمرشكن الهى به سر مى‏برند - چنانكه جمله «تظن ان يفعل بها فاقرة» از آن حاكى است - طبعاً سرانجام چهره‏هاى شاداب، نقطه مقابل آن خواهد بود، يعنى آنان در انتظار رحمت خدا به سر مى‏برند و لذا جمله «الى ربها ناظرة» به قرينه تقابل، همين معنى را مى‏رساند.
به ديگر سخن، چون در آيه چهارم انتظار عذاب مطرح است، طبعاً در آيه دوم انتظار رحمت و انعام خدا مطرح خواهد بود، نه رؤيت و مشاهده ظاهرى خدا.
خلاصه، استدلال به آيه براى اثبات امكان رؤيت خدا در روز رستاخيز، غفلت از هدفى است كه آيات چهارگانه از آن حكايت مى‏كند. و اصولاً بحث پيرامون مطيع و مجرم است كه هر كدام در سرنوشت خاص خود به سر مى‏برند و آن نزول رحمت خدا و يا فرود آمدن عذاب او است. و در چنين موردى مشاهده ذات حق و رؤيت او، ارتباطى به هدف آيه ندارد تا آيه از آن حكايت كند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 ) سوره نمل، آيه 35.
2 ) سوره آل عمران، آيه 77.
استاد جعفر سبحانى
پرسشها و پاسخها ص 78 - 82

مسجد اولین پایگاه حکومت جهانی امام زمان (عج(

شروع حكومت جهانى حضرت مهدى (عج) چون پیامبر اعظم (ص) و وصى بر حقش، حضرت على از مسجد خواهد بود شروع حكومت جهانى حضرت مهدى (عج) چون پیامبر اعظم (ص) و وصى بر حقش، حضرت على از مسجد خواهد بود.
مسجد از نگاهى خانه خداست و از نگاهى ديگر، مجلس و جايگاه پيام ‌آوران بزرگ الهى و خانه همه تقوا‌پيشگان است. ضرورت تلاش براى آبادانى و رونق اين جايگاه ملكوتی تا آنجاست كه يكى از رازهاى تشريح فريضه جهاد پاسدارى از اين پرستشگاه پرعظمت در برابر يورش حاكمان خودكامه و ستمگر است و تاريخ مسجد با تاريخ دين اسلام گره خورده‌، كه از شروع بعثت نبى مكرم (ص) حركت‌ها و تماس فعاليت‌ها از مسجد صورت گرفته ‌است.

مسجد پايگاه وحدت
مسجد پايگاه عبادت و ياد خداوند متعال و پايگاه جهاد فكرى و تعليم و تعلم معارف اسلامى و نمايش روح وحدت و يكپارچگى به دشمنان اسلام است. مسجد به عنوان پايگاه عبادت و ياد خداوند متعال و به عنوان پايگاه جهاد فكرى و تعليم و تعلم معارف اسلامى و همچنين بعنوان پايگاه تجمع نيروهاى رزمنده و اعزام آنان به جبهه و جهاد و مركز وحدت مسلمان و نمايش روح وحدت و يكپارچگى به دشمنان اسلام مورد استفاده قرار گرفته‌ است و در هر عصر و زمانى نقش خودش را در اين راستا خوب ايفا كرده ‌است.

معنای مسجد
مسجد واژه‌اى عربى از ماده "سجد" است كه اسم مكان به معنای محل سجده است زيرا سجده فرد اعلى و اكمل عبادت به شمار می‌رود و نهايت خضوع در برابر خالق هستى است. مسجد خانه دوم هر مسلمان است و تعلق به معبود دارد و خانه خداست، محل پرستش، نيايش و ارتباط با خالق يكتا، غنى و فقير در آن يكسان است.
اهميت مسجد در شريعت مقدس بر كسى پوشيده نيست و مانند كعبه حرم است و جنگ و قتال در آن حرام و احترامش بر همگان لازم است، مسلمانان نيز اين دستور را از روح ديانت اسلام فهميده‌اند و بيشتر از هر چيز و هر جاى ديگر به عمران و آبادانى و توسعه مسجد اهتمام می‌ورزند و به شكوه و عظمت آن می‌انديشند كه وجود مساجد مستحكم و باشكوه در سرزمين‌هاى اسلامى دليل بر اين مطلب است. بعد از انقلاب اسلامى مساجد اهميت بيشترى يافتند و فعاليت‌هاى سياسی، اجتماعى به خصوص نظامى در مسجد شكل گرفت و مردم از مسجد نهضت را شروع كردند و از آنجا انقلاب به ثمر رسيد.
ظهور امام زمان (عج)
ظهور يعنى ظاهر شدن امام زمان (عج) از پس پرده غيبت تا جهان را پر از عدل و داد كند، چنانچه از ظلم و جور پر شده‌است و منشأ ظهور امام زمان (عج) ظهور يك انسان كامل و الهى در همه اديان به طور اعم و در اسلام به طور اخص از چنان تأكيد و اهميتى برخوردار است كه حتى مفتيان در مورد حجاز درباره منكر مهدويت حكم ارتداد را جارى می‌كنند، لذا تنها مشكلى كه وجود دارد معرفى يك شخص خاص می‌باشد كه شيعه با اتكا به ادله و اسناد بسياراين مهم را انجام داده‌است اما آنچه كه بعد از اثبات وجود حيات و نسبت آن حضرت حایز اهميت است، اهداف و اعمال آن وجود مقدس دوران ظهور است. در اين عصر ظهور چون فتنه‌ها زياد می‌شود، فساد جهانگير شده تمامی مكان‌ها در اثر اين فتنه‌ها و فسادها، آلوده می‌شوند و كمتر مكان سالم در دنيا پيدا می‌شود كه محيط سالم داشته باشد.

مسجد محلی برای شناخت خدا
از طريق مسجد می‌شود راه‌هاى اطاعت خدا را شناخت و با زندگى رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) آشنا شد، تا انسان زندگى خود را رنگ و بوى اهل بيت (ع) بدهد. از طريق مسجد می‌شود راه‌هاى اطاعت خدا را شناخت و با زندگى رسول خدا (ص) و ائمه اطهار(ع) آشنا شد تا انسان زندگى خود را رنگ و بوى اهل بيت بدهد و مؤمن مخلص به كسی می‌گويند كه كارهايش براى جلب رضايت خدا و رسول خدا (ص) باشد و از خدا و رسولش و جانشينان بر حق ايشان اطاعت كرده باشد، رفتن به مسجد انسان را به اين مقام راهنمایى می‌كند و در اثر مداومت رفتن به مسجد انسان به درجه عالى اخلاص و ايمان می‌رسد.
همانطور كه رسول الله (ص) می‌فرمايد، اين محيط مسجد است كه اثر تربيتى خاص دارد و انسان را به مقام صديقين و شهدا می‌رساند و كسى كه به اين مقام برسد آن همان متقين و مخلصين هستند كه اين افراد در آخر‌الزمان هستند كه زمينه ظهور امام زمان (عج) را فراهم و خودشان را براى جنگ با كفار درركاب امام زمان (عج) آماده می‌كنند.

نيروهاى مؤمن و مخلص زمينه‌سازان ظهور
نيروهای مخلص و مؤمن وقتى زندگيشان را بر اساس دستورات قرآن و فرمايش معصومين (ع) تنظيم كردند، اينها جامعه را در سايه خودسازى متوجه حقايق احكام متعاليه اسلام خواهند كرد و بنا به فرموده قرآن در سوره شريفه "بقره" آيه سه، اولين صفت متقين ايمان به غيبت، يعنى ايمان به جهان عالم غيب كه گسترده‌تر از اين جهان است بوده و يكى از مصداق‌هاى غيب و زندگى، وجود مقدس امام زمان (عج) است كه از اول با غيب گره خورده‌است و تمامى مراحل و لحظات زندگى مبارك ايشان با غيب آميخته است تا اينكه به غيبت صغرى و غيبت كبرى می‌رسد.
اكثر مساجد به دست مبارك امام زمان (عج) می‌رسند چون مسجد اولاً تنها مكانى است كه كاربرد آن عوض نمی‌شود و فقط براى عبادت خداوند ساخته شده است و هميشه هم در اين راستا مورد استفاده قرار می‌گيرد وثانياً كارهایى كه براى تقريب به خدا و از روى اخلاص صورت گيرد باقى خواهند ماند و آثارى كه با اخلاص ساخته شود و بنا نهاده شود ماندگار هستند و به دست مبارك صاحب‌الامر در اين دنيا خواهند رسيد.
رسول الله (ص)می‌فرمايد: "من بنى‌لله مسجداً لا يريد به رياء و لا سمعة بنى الله له بيتاً فى الجنة؛ هر كسی براى خدا مسجدى را بسازد و آن را براى ريا و خودنمایى به كار نبرد خداى تعالى در بهشت خانه‌ای براى او بنا می‌كند" بنابر فرمايش‌هاى روايت بناى مسجد ثواب خانه بهشت دارد كه از روى اخلاص ساخته شود پس مسجدى كه از روى اخلاص بنا شده‌اند به دست ايشان خواهد رسيد و امام زمان (عج) آن مساجد را آباد خواهند كرد تا مردم از آن مساجد برای عبادت خدا و رسيدگى به امور دينى و دنيایى استفاده می‌كنند.
****ارتباط مسجد با حكومت اسلامىمسجد به عنوان يك نهاد سياسى پر تحرك در جامعه اسلامى مطرح است در شروع حكومت سياسى دين اسلام و ابقاء آن حكومت اسلامى مسجد نقش مهمى ايفا كرده‌است و مايه‌های سياسى با مساجد آميخته است.

شروع حكومت اسلامى و اداره آن از مسجد
وقتى سيره و زندگى پيامبر اسلام را بررسى می‌كنيم در زمان سال‌هاى آغازين مبعث پيامبر (ص) از مسجدالحرام به عنوان يك سنگر تبليغى و ارتباطى در راستاى پيشبرد رسالت خود استفاده می‌كرد با اينكه قريش و كفار برای ايشان سخت می‌گرفتند اما هر وقت فرصت می‌يافتند در مسجدالحرام مذاكراتى را با برخى از هيئت‌ها انجام می‌دادند. بعد از هجرت رسول خدا (ص) به مدينه و با ورود ايشان به مدينه بى‌درنگ مسجدالنبى بنا شد و قلب فعاليت‌های تبليغى و فرهنگى و اجتماعى و سياسى مسلمانان شد و اين نهاد مقدس در حقيقت براى حيات سياسی و اجتماعى و پيدايش تشكل سالمى در جامعه آن روز همچون قلبى تپنده بود، قضاوت و رسيدگى به دعاوى توسط پيامبر اسلام در مسجد صورت می‌گرفت و مذاكرات و گفت و گوهای سياسى حضرت با افراد و هيئت‌هاى اعزامى از قبایل و طوايف گوناگون در مسجد انجام می‌گرفت و پيمان بيعت با تازه مسلمانان در مسجد منعقد می‌شد.

مسجد و ظهور امام زمان (عج)
شروع و ادامه حكومت اسلامى در زمان رسول خدا از مسجد بوده است و همچنين وصى بر حقش، حضرت على (ع) در مسجد حكومت را تشكيل داد و اداره حكومت هم از مسجد بوده، در اين راستا معلوم است كه شروع حكومت جهانى حضرت مهدى (عج) از مسجد خواهد بود و بعضى روايات مؤيد آن است كه حضرت حجت (عج) در آغاز كار با اندكى از ياران ظهور می‌كند و از مسجدالحرام ظهورش شروع می‌شود.
از امام باقر (ع) منقول است كه فرمودند: "همانا قائم ما از راه كوه ذى طوبى با 313 مرد به عدد رزمندگان جنگ بدر می‌آيد تا اينكه به حجر‌الاسود تكيه داده و پرچم پيامبر (ص) را می‌افرازد." در اين زمينه از امام باقر (ع) منقول است كه فرمودند: "همانا قائم ما از راه كوه ذى طوبى با 313 مرد به عدد رزمندگان جنگ بدر می‌آيد تا اينكه به حجر‌الاسود تكيه داده و پرچم پيامبر (ص) را می‌افرازد." بنابراين روايت شروع نهضت جهانى حضرت مهدى (عج) از مسجدالحرام است و از آنجا به دنيا پيام خواهد داد، و ندای ملكوتى انا المهدى را به گوش جهانيان رسانده و برای فتح جهان از مسجد شروع خواهد كرد.

مسجد در عصر ظهور
با توجه به انحرافات در دين، افكار شيطانى كه در آخرالزمان در جوامع اسلامى شيوع پيدا می‌كند و در اثر تهاجم فرهنگى مردم به فساد و انحرافات كشيده می‌شوند و موجب نزول بلاها و گرفتاری‌ها و مشكلاتى در جامعه می‌شود. بنا به فرمايش حضرت رسول اكرم (ص) اهل مسجد در امانند، ايشان می‌فرمايند: "اذا نزلت العاهات و الافات عوفى اهل المسجد؛ هنگامى كه مشكلات و بلاها (براى اهل زمين) نازل می‌شود اهل مساجد درامانند." با توجه به اين حديث اهل مسجد از انحرافات در امان هستند و افكار شيطانى در آنها اثر نخواهد كرد و تهاجم فرهنگى را پاسخ داده و خودشان را نجات می‌دهند و از فساد و انحرافات در امان می‌مانند و به خاطر همين دچار بلاها و گرفتاری‌ها و مشكلاتی كه در آخرالزمان پيش می‌آيد نمی‌شوند.

جهاد اكبر
در عصر ظهورمبارزه با نفس جهاد اكبر است در آخرالزمان مؤمنين بايد شب و روز در جهاد اكبر باشند تا از انحرافات و تهاجمات فرهنگى در امان بمانند، اين جهاد با رفتن به مسجد انجام می‌گيرد چون مبارزه با نفس جهاد اكبر است در آخرالزمان مؤمنين بايد شب و روز در جهاد اكبر باشند تا از انحرافات و تهاجمات فرهنگى در امان بمانند، اين جهاد با رفتن به مسجد انجام می‌گيرد، احاديث ما بيان‌كننده همين موضوع هستند.رسول الله (ص) می‌فرمايد: "الغدو و الدواج الى المساجد من الجهاد فى سبيل الله؛ شب و روز به سوی مسجد شتافتن از اقسام جهاد كردن در راه خداست." با توجه به اين روايت دو نوع جهاد اصغر و جهاد اكبر وجود دارد كه جهاد اصغر همان جنگ با كفار و دشمنان خارجى است و جهاد اكبر جهاد و مبارزه با نفس اماره است و چون در آخرالزمان فتنه‌ها از زمين و آسمان می‌بارد و انواع هجمه‌های شيطانى براى فريب انسان و انواع خواهش‌های نفسانى در جامعه رواج پيدا می‌كند بايد جهاد اكبر انجام دهد، بنابر روايت براى اين جهاد بهترين جا و وسيله مسجد است كه انسان در اين زمان با رفتن به مسجد از اين هجمه‌ها و فريب‌هاى شيطانى و خواهش‌هاى نفسانى ايمن می‌ماند.

حسرت و افسوس از نگاه قرآن

در مقاله حاضر نويسنده عوامل و زمينه هاي حسرت انسان در دنيا و آخرت را از ديدگاه قرآن و بر اساس آيات نوراني وحي مورد بررسي قرارداده و به تشريح عوامل غفلت زا و بصيرت زا پرداخته است كه اينك آن را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم حسرت
حسرت به معناي دريغ و افسوس در حقيقت به مفهوم تاسف و غصه خوردن بر چيزي است كه از دست رفته است. انسان در اين هنگام به جهت از دست دادن چيزي و عدم كاربرد به موقع ويا درست چيزي كه از دست رفته پشيمان مي شود.اين واژه در قرآن و فرهنگ قرآني با همين مفهوم پيش گفته به كار رفته است كه از جمله مي توان به آيه 56 سوره زمر اشاره كرد كه كافران در روز قيامت از كوتاهي خود در دنيا و به مسخره گرفتن آيات خدا و نرسيدن به مقام پرهيزگاران و نيكوكاران مي گويند: ان تقول نفس يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله و ان كنت لمن الساخرين. در آيه 50 سوره حاقه نيز از زبان كافران در قيامت به سبب تكذيب قرآن و پيامبران اسلام از سوي آنان اين مطلب چنين گزارش مي شود كه آنان در آخرت جزو كساني هستند كه در حسرت گذشته خويش هستند: و نه لحسره علي الكافرين. صاحب مجمع البيان با بيان اين كه قرآن چگونه مايه حسرت كافران خواهد بود توضيح مي دهد كه آنان به جهت اين كه در دنيا به قرآن عمل نكرده اند، در آخرت، قرآن، مايه حسرت آنان مي شود. (مجمع البيان ج 9 و 10 ص 526) افزون بر واژه حسرت كه در آيات قرآني براي بيان اين مفهوم به كار رفته واژگاني چون يا ويلتي و جملاتي همانند لو اطلاعونا و ماقتلوا نيز در فرهنگ قرآني براي بيان اين معنا به كار رفته است (مفردات راغب ص 235 و نيز معجم مقاييس اللغه ج 2 ص 62 و نيز فرهنگ قرآن ج 10 ص 568)
حسرت مومنان
ناگفته نماند كه حسرت به معناي افسوس و دريغ براي از دست دادن چيزي بكار مي رود كه به نظر ناظر آن امر، محبوب و مطلوب و پسنديده بوده است و از آن جايي كه ارتباط تنگاتنگي با پشيماني دارد مي توان گفت كه پشيماني و حسرت بازتاب فرصت هاي از دست رفته است كه نتيجه آن نيز در بسياري از موارد حزن و اندوه است، اما حسرت و اندوه از صفات مومنان نيست؛ زيرا مومنان كساني هستند كه از فرصت ها بهره برده و با ايمان خويش و عمل صالح و سفارش ديگران به ايمان و دعوت به صبر و عمل نيكو خود را از زيان و خسران رهانيده اند (آيات سوره عصر) و ديگر دچار حزن و اندوه برگذشته و خوف از آينده نيستند.البته صفت پشيماني كه به معناي ندامت و بازگشت و توبه است از آن جايي كه پيش ازضايع شدن فرصت و در پي دست يابي به بصيرت اتفاق مي افتد در مومنان نيز تحقق يابد؛ زيرا مومن كسي است كه در اين دنيا به حسابرسي اعمال و رفتار خويش مي پردازد و هنگامي كه خود را در راهي خلاف و بيراهه يافت پشيمان شده و به سوي حق باز مي گردد، توبه مي كند و به بازسازي اعمال و رفتار خويش مي پردازد. اما حسرت زماني اتفاق مي افتد كه فرصت ها از دست رفته و امكان بازسازي وجود و ديگر جايي براي ندامت و پشيماني و توبه هم نيست. كه اين حالت در روز قيامت اتفاق مي افتد و در آن روز يعني و روز «يوم الحسره » همه انسانها حسرت مي خورند. اما حسرت مومنان اين است كه چرا از فرصت ها بيشتر و بهتر بهره برداري نكرده اند و زاد و توشه بيشتري را نياندوخته اند.
عوامل حسرت و افسوس
از آن جايي كه حسرت به معناي از دست دادن فرصت هاي طلايي است كه بايست آن را خسران و آشكار ناميد و شخص در موقعيت و وضعيتي قرار مي گيرد كه سرمايه خويش را از دست داده و ديگر نمي تواند به وضعيت پيشين باز گردد. مي توان درباره عوامل آن به اين نكته اشاره كرد كه شخص زماني به حسرت و پيامدهاي آن چون اندوه دچار مي شود كه چشمان بصيرت وي زماني باز شود كه ديگر سودي براي وي نداشته باشد. توضيح مطلب اينكه عواملي را كه موجب حسرت مي شود مي توان در دو دسته عوامل غفلت زا و عوامل بصيرت زا دسته بندي كرد. عوامل غفلت زا آن دسته عواملي هستند كه زمينه براي بهره بري از فرصت ها و امكانات را از شخص سلب مي كند و او را در موقعيتي قرارمي دهد كه خواسته و ناخواسته از فرصت هاو امكانات در راستاي تحقق تكامل وجودي خويش بهره نمي برد. از جمله عوامل غفلت زا مي توان به استكبار و غرور بي جاي دنيوي اشاره كرد.اما عوامل بصيرت زا آن دسته عواملي هستند كه شخص را به موقعيت و وضعيت خود آگاه مي سازد و به او مي نماياند كه چگونه خود را در موقعيت زيانبار كنوني قرارداده و نتوانسته در زمان و موقعيت پيشين از فرصت ها و امكانات در راستاي دست يابي به مطلوب و محبوب بهره برد. به عنوان نمونه هنگامي كه مرگ به سراغ انسانها مي آيد و «بصرك اليوم الحديد» رخ مي نمايد، آنان خود را در موقعيتي زيانبار مي يابند و خواهان بازگشت به دنيا و انجام اعمال و كارهاي نيكو و صالح مي گردند ولي اين سخني است كه پذيرفته نمي شود و آنان در عالم برزخ با حسرت و افسوس برگذشته اي كه باز نمي گردد زندگي مي كنند تا رستاخير رخ دهد. (مؤمنون آيه99 و 100)با توجه به اين عامل و نيز عوامل بصيرت زاي ديگر است كه خداوند در آيات قرآني از زمان مرگ و نيز روز رستاخيز كه اعمال و كارنامه وجودي هر شخص نمايان مي شود (آل عمران آيه30) به نام روز حسرت ياد مي كند. (مريم آيه39)
عوامل غفلت و حسرت
مهم ترين عواملي كه قرآن از آن ها به عوامل غفلت زا ياد مي كند كه موجبات حسرت را در قيامت براي كافران و مشركان و منافقان فراهم مي آورد، عواملي هستند كه آدمي را از حق و حقيقت دور مي سازد. و در حوزه بينشي و نگرشي آنان تأثيرات بدي به جا مي گذارد. از اين رو در حوزه بينش و نگرش، تحليل درستي از موقعيت خود و خدا و هستي و موجودات آن و نيز آفرينش نداشته و جهان را بيهوده و بي هدف مي انگارند. اين بينش و نگاه موجب مي شود كه نسبت به دين و آموزه هاي وحياني واكنش منفي بروز دهند (انعام آيه27 و نيز حجر آيه2 و مريم آيه39) و به انكار قيامت و معاد (انبياء آيه 97) و پيامبران و آموزه هاي وحياني بپردازند. (انعام آيه29تا 31) در عمل و رفتار فردي و اجتماعي منفعت جويي و دنياطلبي را اصالت بخشند و نسبت به ديگران استكبار ورزيده و گرفتار غرور بي جا گردند. به جاي آن كه خدا محوري را اصل در هستي بدانند خود محوري و يا در نهايت انسان محوري را اصالت بخشيده (زخرف آيه36و 38) و تنها به خود و در نهايت به انسان مي انديشند و در زمين فساد و تباهي كنند.از آن جايي كه بسياري از آنان خود محور و مستكبر هستند (زمر آيات55و 56) و به دين و آموزه اي وحياني باور ندارند نه تنها به اعمال صالحي چون احسان (زمر آيات56و 58) و انفاق (قلم آيات 17و 19و 24و 31) روي نمي آورند بلكه به اعمال زشت و نابهنجار دامن زده و خود بدان گرايش و تمايل دارند. (بقره آيه167) هرگونه عمل صالح و پسنديده اي را ترك مي كنند (اعراف آيه50و 53) با ظلم و ستمگري در حق ديگران (مريم آيات38و 39) و طغيان گري (قلم آيات 17و 19و 24و 31) قتل (آل عمران آيات 167و 168) و كفر روشن (توبه آيه55 و حجر آيه2) بر رفتار نادرست خويش پا مي فشارند و اين گونه است كه عمر خويش را تضييع كرده و با رفتار نادرست، همه فرصت ها را از دست مي دهند. (مؤمنون آيات99و 100)قرآن در آياتي چون آيه30 سوره يس مشركان را افرادي برمي شمارد كه به تمسخر پيامبران مي پردازند؛ زيرا اعتقادي به ارتباط ميان خدا و انسان و آموزه هاي وحياني ندارند. تمسخر تعاليم پيامبران و آموزه هاي وحياني و كوتاهي نسبت به حقوق الهي (زمر آيات55و 56) و اعراض از آيات روشنگر و هدايت گر كتب آسماني چون قرآن (فرقان آيه 27و 29)بي تقوايي (زمر آيه56 و 57) مال دوستي (توبه آيه55) دلبستگي و فريفتگي به مال و دارايي (كهف آيات32و 34و 36و 42) و نيز دلبستگي به فرزندان از عوامل غفلت و در نهايت حسرت هستند (توبه آيه55) به گونه اي كه ايشان را از ياد خدا (زخرف آيه36و 38) بيرون برده و از اطاعت حق و ائمه حق (زمر آيه56) باز داشته و باعث مي شوند در طاعت و كسب رضايت خدا كوتاهي نمايند (انعام آيه31 و 32و نيز زمر آيه56 بنابر حديثي كه امامان(ع) را جنب الله ناميده و يا جنب الله به اطاعت از خدا و كسب رضاي او تعبير و تفسير شده است. چنان كه در مجمع البيان در ج7و 8 ص 787 بدان اشاره كرده است.)به نظر مي رسد كه هر گونه بخل (اسراء آيه29) و بي اعتنايي مؤمنان به توطئه هاي تبليغاتي كافران و مشركان و منافقان (آل عمران آيه156) و ديگر رفتارهاي ناشايست و ناپسند اجتماعي و نابهنجاري هايي نادرست برخاسته از جهل مركب آنان به خدا و حقيقت هستي و پروردگاري خداوند (بقره آيه 165و نيز آيه 167و كهف آيه42 و مريم آيه34 و 35و 39) و غفلت پيشگي آنان در دنيا (مريم آيه39 و نيز فجر آيات 23و 24) و انبياء آيه97) از عوامل ديگر حسرت و افسوس باشد.
قيامت، روز حسرتها
به سخني ديگر هرگونه غفلت انسان نسبت به جايگاه خويش و خدا و نقش پروردگاري خداوند وجهل نسبت به موقعيت عدم و عدم بهره مندي از فرصت ها، عامل مهمي است كه حسرت و اندوه را در قيامت موجب مي شود. به اين معنا كه انسان پس از مرگ و هنگامي كه چشمانش به سوي حق و حقيقت گشوده شود و به حكم الهي تيزبين گردد و قيامت و حقيقت خويش را به روشني ببيند آن گاه است كه فرياد واحسرتا برمي دارد و از اين كه فرصت ها و نعمت هاي بسياري كه به وي ارزاني شده بود را از دست داده و از آن به خوبي بهره مند نگشته است اندوهگين مي شود. از اين روست كه روز قيامت كه روز گشوده شدن چشمان و بروز و ظهور حقايق (تبلي السرائر) است و حقيقت هستي هر شخص به وي نموده مي شود، روز حسرت ناميده شده است (مريم آيه39)در اين زمان است كه گمراهان از اين كه در جهل مركب بوده و عملا در طول زندگي خويش هم نشين و قرين شيطان بوده اند، غمگين مي شوند و فرياد افسوس سرمي دهند. (زخرف آيه36و 38) و گناهكاران از اين كه كارهاي زشت و ناپسندي را مرتكب شده اند برخود ملامت و سرزنش مي فرستند و مي خواهند كه ميان آنها و اعمال بدشان فرسنگ ها فاصله باشد (آل عمران آيه30) در حالي اين اعمال به عنوان بخشي از شاكله وجودي و شخصيت حقيقي ايشان شده و امكان ندارد از آنها جدا شود.در قيامت گمراهان (زخرف آيات 36و 38)، گناهكاران (آل عمران آيه30)، مترفان (انبياء آيه13و 14) مجرمان (شعراء آيات 300و 203) مستكبران (زمر آيات56 و 59) مشركان (شعراء آيات (91تا 101) منافقان (آل عمران آيه 156) انكاركنندگان معاد (انعام آيه31) مسيحيان (مريم آيات 34تا 39) در حسرت از دست دادن فرصت ها و امكانات، دست و لبان خويش را مي گزند و بر گذشته خويش افسوس مي خورند در حالي كه اين حسرت و افسوس سودي به حالشان نخواهد داشت

منبع:پایگاه فرهنگ و معارف قرآن(علی بزرگی)
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro
All rights reserved to : فکر نو